امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

امیرحسین

دلنوشته

من يه مامانم ....... خيلي وقته كه ديگه لباساي قبلم اندازم نيست اما......ازينكه ميبينم فرزندم روز به روز بزرگ تر میشه حس خيلي خوبي دارم. چاق شدم و اندامم ديگه مثه قبل نيست.... خيلي وقته كه براي خودم وقت زيادي ندارم ....اما ازينكه تمام وقتم صرف رسيدگي به فرزندم ميشه يه جور خاصي خوشحالم خيلي وقته كه نتونستم غذامو تا گرمه و لذت داره تا اخرش بخورم......اما وقتي به سلامتی فرزندم فکر میکنم سیر میشم خيلي وقته....... خيلي وقته...... خيلي وقته........ همه ي اين خيلي وقته ها رابا يك لبخند كودكم عوض نميكنم دلم ضعف میرود برای دنیای مادری دنیایی که متعلق به خودت نیستی همه جا حضور کسی را احساس میکنی که آنقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند مادری را ...
29 مرداد 1394

بدون عنوان

سلام پسر کوچولوی من ...امروز میخوام عکس گیفتهای نمایشگاه سیسمونی و اسباب بازی رو برات بزارم که چند روز پیش برگزار شد اما من ازست تخت و کمداش خوشم نیومد برا همین اونجا خرید نکردم میدونی من برای خرید وسایل سیسمونی یه کم وسواس دارم دلم میخواد بهترین چیزارو برات بگیرم خدا کنه خودتم خوشت بیاد اما اول   سرافونی  که از نمایشگاه تختی خریدم ا ما اینم عکس گیفتهای نمایشگاه سیسمونی ...
25 مرداد 1394

خدایا یاریم کن/ که تویی تنها یاری دهنده......

اصلا دلم نمیخواد از چیزای بد بنویسم اما شاید یه روزی خاطره شد روز 5 تیر یعنی چند روز پیش قرار بود یه کم خونه رو تمیز کنم چون بعد ظهرش مهمون داشتم اما همین که از خواب بیدار شدم  به خاطر اتفاقی که افتادمجبور شدم برم مرکز سونوگرافی اونجا خیلی شلوغ بود اما منشی نیم ساعت بعد منو فرستاد داخل یه کمی هم اونجا منتظر موندم اما خیلی ترسیده بود که خدای نکرده اتفاقی برای شما نیفتاده باشه دلم میخواست با صدای بلند گریه کنم  اما جواب سونوکه اماده شد یه کم جفت پایین بودو دکتر گفت احتمالا اتفاقی که افتاد به خاطر  همین جفت پایین بود فرداش جواب سونو رو بردم به دکتر فرجی نشون دادم ایشون فرمودن رانندگی و پیاده روی برام ممنوع و یه استراحت نیمه مطلق...
8 مرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد